کد مطلب:28064 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

وصیّت عمر درباره جانشین












1050. الطبقات الكبری - به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه -:از عمر بن خطّاب، زمانی كه سالم بود، خواسته می شد كه جانشین تعیین كند؛ امّا او خودداری می ورزید. روزی، او بر منبر رفت و سخنانی گفت و از جمله گفت: اگر من مُردم، كار شما با این شش نفری است كه پیامبر خدا در هنگام رحلتش از آنها خشنود بود: علی بن ابی طالب و همتایش زبیر بن عوّام، عبد الرحمان بن عوف و مانندش عثمان بن عفّان، طلحة بن عبید اللَّه و همراهش سعد بن مالك.

هان! شما را به قضاوت پروامَدارانه و تقسیم عدالتمندانه سفارش می كنم.[1].

1051. الكامل فی التاریخ - به نقل از عمر بن خطّاب، پیش از وفاتش -:«پس از سخنم با شما، تصمیم گرفته بودم كه با غور و بررسی، كارتان را به كسی بسپارم كه شایسته ترینِ شما در وا داشتن شما به حق است» و به علی علیه السلام اشاره كرد. [ آن گاه افزود:] «امّا بیهوش شدم و در رؤیا دیدم كه مردی داخل باغی شد و شروع به چیدن هر میوه رسیده و تازه ای نمود. او آنها را برای خود برمی داشت و زیرش می نهاد. پس دانستم كه خداوند، كاری را كه اراده كرده، انجام می دهد و عمَر را قبض روح می كند. پس نخواستم كه در زندگی و مرگ، بار آن را به دوش گیرم.

[ من] شما را نسبت به:علی، عثمان، عبد الرحمان، سعد، زبیر بن عوّام و طلحة بن عبید اللَّه، یعنی گروهی كه پیامبر خدا آنان را بهشتی خوانْد، سفارش می كنم. باید یكی از آنان را برگزینید و چون كسی والی شد، نیكو یاری اش دهید و كمكش نمایید....

و گمان نمی كنم كه جز یكی از این دو (علی یا عثمان ) كس دیگری والی شود. پس اگر عثمانْ والی شود، مردی است كه در او نرمی هست و اگر علی والی شود، در او شوخ طبعی هست و شایسته ترین كسی است كه مردم را به حقپویی وا می دارد... ».

نیز به صهیب گفت: «سه روز با مردم نماز بگزار و این گروه را داخل خانه ای كن و بالای سر آنها بِایست. اگر پنج نفر اجتماع كردند و یك نفر خودداری نمود، سر آن یك نفر را با شمشیر بزن و اگر چهار نفر اتّفاق كردند و دو نفر خودداری نمودند، سر آن دو نفر را بزن و اگر سه نفر به كسی و سه نفر به كسی دیگر رضایت دادند، عبد اللَّه بن عمر را داور كنید و اگر به حكم عبد اللَّه بن عمر رضایت ندادند، با كسانی باشید كه عبد الرحمان بن عوف در میان آنهاست و بقیّه را، اگر با مردم همراهی نكردند، بكشید».[2].

1052. تاریخ الیعقوبی:عمر، خلافت را به شورایی شش نفره از اصحاب پیامبر خدا كشاند: علی بن ابی طالب علیه السلام، عثمان بن عفّان، عبد الرحمان بن عوف، زبیر بن عوّام، طلحة بن عبید اللَّه و سعد بن ابی وقّاص، و گفت: «سعید بن زید را به جهت خویشی اش با من [ از شورا] بیرون كردم».

با او درباره [ شركت دادن ]پسرش عبد اللَّه بن عمر صحبت شد.

گفت: «برای خاندان خطّاب، آنچه از خلافت به دست آورده اند، كافی است. عبد اللَّه [ حتّی ]نمی تواند زنش را طلاق بدهد».

او به صُهَیب، فرمان داد كه با مردمْ نماز بگزارد تا آن شش نفر، از میان خود، به یك تن رضایت دهند و ابو طلحه (زید بن سهل انصاری ) را بر آنان گمارد و گفت: «اگر چهار نفر رضایت دادند و دو نفر مخالفت كردند، گردن آن دو نفر را بزن و اگر سه نفر رضایت دادند و سه نفر مخالفت كردند، گردن آن سه نفری را بزن كه عبد الرحمان در میانشان نیست و اگر سه روز گذشت و به هیچ كس رضایت ندادند، همه آنها را گردن بزن».[3].

1053. صحیح البخاری - به نقل از عمرو بن میمون -:پس از آن كه عمر مجروح شد، به او گفتند: ای امیر مؤمنان! وصیّت كن و برای خود جانشینی تعیین نما.

گفت: «برای این كار، كسی را شایسته تر از این چند نفری نمی بینم كه پیامبر خدا وفات كرد، در حالی كه از آنان خشنود بود» و از علی علیه السلام و عثمان و زبیر و طلحه و سعد و عبد الرحمان نام برد و گفت: «عبد اللَّه بن عمر، در كنار شما حضور خواهد داشت، بی آن كه حقّ نظر داشته باشد».

عمر، این را برای تسلّی خاطر او گفت [؛ چون او را از شورا بیرون نهاده بود].

[ سپس گفت:] «اگر امارت به سعد رسید، كه هیچ! و اگر به او نرسید، هر كه امیر شد، باید از او كمك بگیرد؛ چرا كه من او را به خاطر ناتوانی یا خیانت، عزل نكردم».[4].









    1. الطبقات الكبری:61/3، كنز العمّال:14249/732/5.
    2. الكامل فی التاریخ:220/2، تاریخ الطبری:228/4، تاریخ المدینة:924/3.
    3. تاریخ الیعقوبی:160/2. نیز، ر. ك:شرح نهج البلاغة:187/1.
    4. صحیح البخاری:3497/1355/3، السنن الكبری:16579/259/8.